وبلاگ بچه مسجدی ها

وبلاگ بچه مسجدی ها

وبلاگی برای همکاری و هم اندیشی بچه مسجدی ها
وبلاگ بچه مسجدی ها

وبلاگ بچه مسجدی ها

وبلاگی برای همکاری و هم اندیشی بچه مسجدی ها

زین العابدین

شیخ مفید و غیره روایت کرده اندکه:

مردی از اهل بیت حضرت امام زین العابدین (ع) نزد آن حضرت آمد و به آن جناب ناسزا و دشنام گفت حضرت در جواب او چیزی نفرمود،

پـس چـون آن مرد برفت با اهل مجلس خود، فرمود که شنیدید آنچه را این شخص گفت الحال دوست دارم که با من بیایید برویم نزد او تا بشنوید جواب مرا از دشنام او، گفتند می آییم و ما دوست می داشتیم که جواب او را می دادی ،

پـس حضرت نَعْلَین خود را برگرفت و حرکت فرمود و می خواند: ( وَ الْکاظِمینَ الْغِیظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ وَ اللّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنینَ ) (1)

روای می کوید : از خواندن آن حضرت این آیه شریفه را دانستم که بد به او نخواهد گفت ، پـس آمد تا منزل آن مرد و صدا زد او را و فرمود به او بگویید که علی بن الحسین است .

چـون آن شخص شنید که آن حضرت آمده است بیرون آمد مهیا برای شرّ، و شک نداشت که آمدن آن حضرت برای آن است که مکافات کند بعض جسارتهای او را.

حضرت چون دید او را فرمود: ای برادر! تو آمدی نزد من و به من چنین و چنین گفتی ، پس هرگاه آنچه گفتی از بدی در من است از خدا می خواهم که بیامرزد مرا، و اگر آنچه گفتی در من نیست حق تعالی بیامرزد تو را.

راوی گفت : آن مرد که چنین شنید میان دیدگان آن حضرت را بوسید و گفت : آنچه من گفتم در تو نیست و من به این بدیها سزاوارترم ، راوی حدیث گفت که آن مرد حسن بن حسن ـ رحمه اللّه ـ بوده .(2)

پی نوشت:

1- سوره آل عمران ، آیه 134.

2- ارشاد / شیخ مفید، 145 ـ 146.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.